مطالبي درباره ادواردو انيلي:
![[تصویر: www.elima.mihanblog.com-Agnelli.jpg]](http://ellima.persiangig.com/www.elima.mihanblog.com-Agnelli.jpg)
زندگی نامه ادواردو انیلی ادواردو آنیلی» در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ درنیویورک از پدری ایتالیایی و مادری یهودی پا به عرصه دنیا گذاشت. مادر وی «مارلا كاراچولو»، یك پرنسس یهودی بود و پدرش سناتور «جیووانی آنیلی»، مرد ثروتمند و معروف ایتالیایی بود. وی مالک کارخانهجات اتومبیلسازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو و آیوکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای پرتیراژ "لاستامپا" و "کوریره دلاسرا"، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود. علاوه بر اینها، چندین شرکت ساختمانسازی، راهسازی، تولید لوازم پزشکی و هلیکوپترسازی هم وجود دارد که خانواده آنیلی جزء سهامداران اصلی آنها میباشند. میزان ثروت و نفوذ خانواده آنیلی به حدی است که رسانههای ایتالیا از آنها به عنوان خاندان پادشاهی ایتالیا نام میبرند. کارشناسان اقتصادی درآمد سالانه خانواده آنیلی را بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار تخمین می زنند که ۳ برابر درآمد نفتی جمهوری اسلامی ایران است. ادواردو تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا طی کرد و بعد به کالج آتلانتیک در انگلستان رفت و پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه پرینستون ایالات متحده با اخذ درجه دکتری فارغ التحصیل شد.دواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می گوید: در نیویورک که بودم یک روز در کتابخانه قدم می زدم و کتابها را نگاه می کردم چشمم افتاد به قرآن . کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم وشروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم ، احساس کردم که این کلمات ،کلمات نورانی است ونمی تواند گفته بشر باشد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم, آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می فهمم و قبول دارم . بعد از این قضیه به یک مرکز اسلامی در نیویورک مراجعه میکند و درخواستش مبنی بر اینکه میخواهد مسلمان شود را مطرح میکند. آنها هم نام «هشام عزیز» را برای وی انتخاب میکنند. محمد اسحاق عبداللهی كه از دوستان مسلمان آنیلی است نیز در مورد او میگوید؛ «ادواردو خیلی شبها بیدار میماند و با نور شمع تا صبح قران را مطالعه میكرد.»این گفته كه ادواردو در اثر معاشرت با مسلمانان به این دین گرویده، یك ادعای بیثبات است، چون با موقعیت مالی و سیاسی كه پدر ادواردو داشت، هیچكس به خود اجازه نمیداد كه چنین مسائلی را با او در میان بگذارد و او را به دین جدید دعوت كند. وی پس از ملاقات و گفتگو با دکتر قدیری ابیانه شیعه شده بود.اولین آشنایی وی با تشیع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبه های دکتر محمد حسن قدیری ابیانه (رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا بین سالهای ۵۸ تا ۶۱) از طریق تلویزیون ایتالیا بوده است و پس از آن برای دیدار با وی به سفارت مراجعه می کند و پیوند دوستی بین آنها ایجاد می شود.دکتر قدیری در مورد اولین ملاقاتش با ادواردو می گوید: بعد از یک میزگرد مطبوعاتی که برگزار کردیم -به عنوان رایزن مطبوعاتی سفارت ایران-، یک روز یکشنبه در حالی که من در اقامتگاه سفارت بودم، دربان سفارت گفت که یک جوان ایتالیایی آمده و میخواهد شما را ببیند. من هم گفتم اگر میشود به او بگویید فردا برای ملاقات بیایند. ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان میگوید خدا هر در بستهای را میگشاید. من هم گفتم در را باز کنند و خودم هم رفتم به استقبالاش. جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون اینکه انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم، از او پرسیدم که شما با خانوادهِ آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت که من پسرش هستم
و زمانی که فخرالدین حجازی در سال ۱۳۵۹ به ایتالیا سفر میکند و با ادواردو آشنا میشود، از او میخواهد که یک بار دیگر تشرف خویش را به تشیع اعلام نماید. سپس فخرالدین حجازی نام مهدی را برای او انتخاب میکند. او در مکاتبات خود از نام هشام عزیز که سالها از آن استفاده کرده بود، استفاده میکرد و در مکالمات خود با دوستان ایرانیش از نام مهدی استفاده بهره میگرفت.ادواردو همواره به دنبال این بود که دوستان و بستگانش را با اسلام آشنا کند. به دعوت او دوستش، لوکا گائتانی لاواتلی اسلام آورد و مسلمان شد. او مدتی در ایتالیا منزوی بود و در یک آپارتمان در شهر رم زندگی میکرد. بوسه امام بر پیشانیه ادواردو... در فروردین سال 1360 با امام خمینی(ره) دیدار كرد و بعدها از این كه امام در آن دیدار پیشانی اش را بوسیده بود، به عنوان یكی از بهترین خاطرات زندگی اش یاد كرده بود.(بنا به گفته اطرافیان امام : ادواردو انیلی تنها فرد خارجی بود كه امام پیشانیه او را بوسید) ادواردو قرار بود یك ماه قبل از شهادتش به ایران بیاید و دوست داشت با مقام معظم رهبری دیدار كند، لیكن والدین او برای ممانعت از سفر او به ایران، گذرنامهاش را پنهان كرده بودند. وی قرار بود در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شود. ادواردو همچنین دیدارهایی را با مقام معظم رهبری قبل از دوران ریاست جمهوری و همچنین با حجت الاسلام و المسلمین اقای اکبر هاشمی رفسنجانی انجام داده بود. وقتی برای اولین بار به مشهد سفر كرده بود، در بازگشت از حرم امام رضا(ع) از او پرسیده بودند از امام چه خواستی؟ گفته بود از او خواستم قلب پدرم را نسبت به من مهربان كند. پرسیده بودند دیگر چه خواستی؟ گفته بود هیچی، چون سر امام رضا خیلی شلوغ بود، خیلی ها بودند كه از او چیزهایی میخواستند! در اواخر دهه ۸۰، موضوع انتخاب جانشین برای سناتور آنیلی در شورای رهبری فیات مطرح شد و ادواردو را به دلیل اعتقادات مذهبیاش نامناسب تشخیص دادند، اما در واقع وارث اصلی او بود و باید بهانهای برای كنار گذاشتنش پیدا میكردند. در همین زمان ماجرای ماریندی پیش آمد. در اكتبر ۱۹۹۰ رسانهها اعلام كردند كه به خاطر حمل ۳۰۰ گرم هروئین، وی را در شهر ساحلی ماریندی در كنیا دستگیر كردهاند. ماجرایی كه اصلاً واقعیت نداشت و پلیس و دادگاه كنیا خیلی زود متوجه اشتباهشان شدند، اما خوراك مطبوعات ایتالیا كه اكثراً زیر نفوذ پدرش بودند، فراهم شد و برخی حتی او را قاچاقچی نامیدند و تبرئه شدنش را به خاطر نفوذ پدرش می|دانستنند. بعد از آن با اینكه برخی مطبوعات به اشتباه خود در مورد ادواردو اشاره كردند، اما با گسترش شایعات، افكار عمومی برای معرفی جانشینی غیر از او برای مدیریت فیات آماده شد.در اوایل دهه ۹۰، پسر عمویش "جیووانی امبرتو" را به جانشینی انتخاب كردند. ادواردو نیز مخالفتی نكرد و حتی برای وی نامه نوشت و ضمن تبریك به او توصیه كرد كه بازیچه دست پول پرستان نشود. اما در سال ۹۷، خانواده آنیلی با یك بحران مواجه شد. جیووانی در ۳۶ سالگی، بر اثر سرطان ناشناخته ای درگذشت. جالب اینجاست كه جورجو برادر سناتور آنیلی نیز در سن ۳۶ سالگی به مرگ مشكوكی در سالهای دور كشته شده و سهم او بین بقیه تقسیم گشته بود. شورای رهبری نیز "جاكوب الكان" خواهرزاده وی را به جانشینی انتخاب كرد. این انتخاب ادواردو را به شدت ناراحت كرد. او این بار سكوت نكرد و حتی با قدرت در مقابل خانوادهاش كه تصمیم داشتند نام خانوادگی جان الكان را به آنیلی تغییر دهند، ایستاد و اجازه این كار را نداد. وی مصاحبهای با روزنامه "مونیفست" كه متعلق به حزب چپ ایتالیا و به لحاظ سیاسی مخالف پدرش بود انجام داد و به شدت انتقاد كرد.او در این مصاحبه گفته بود که درست بعد از تشییع جنازه پسر عمویش، جاكوب الكان كه هنوز ۲۲ سالش نشده به سمت هیات مدیره فیات منسوب شده بوده و او فكر میكند که این انتخاب، یك سقوط برای دم و دستگاه در بر داشته باشد. در دهه ۹۰ هیچگونه مسئولیتی نداشت و اغلب اوقات را با مطالعه، سفر، روزنامهنگاری و فعالیتهای بشر دوستانه گذراند. پدرش او را تهدید به محرومیت از ارث در صورت عدم ترك اعتقاد به اسلام كرده بود و او برای حفظ دینش حاضر به گذشت از میلیاردها دلار ثروت شده بود. او به خاطر اسلام آوردن، به شدت تحت فشار خانواده بود تا دست از اسلام بكشد. یك بار در امریكا به بازدید از یك كارخانه هلیكوپترسازی رفته بود و مقامات كارخانه و ژنرالهای ارتش امریكا برایش توضیح می دادند. در بازدید به یك هلیكوپتر میرسند كه در موردش میگویند این هلیكوپتر تمام تكنولوژی برتر جهان را در خود دارد و از همان هلیكوپترهایی است كه در جریان طبس به كار رفته است. ادواردو میپرسد در طبس كه این هلیكوپترهای امریكایی شكست خوردهاند؟ و آن ژنرال امریكایی هم در پاسخش میگوید خدای آنها از هلیكوپترهای ما قویتر بود . بعدها ادواردو به یكی از دوستان ایرانیاش گفته بود كه با تمام سختیها و مصائبی كه به من وارد میشود هر از چند گاهی چنین جملههایی من را سر حال می آورد! پسر سلطان شراب ادواردو همواره به دنبال این بود كه نزدیكانش را نیز با اسلام آشنا كند. در یكی از سفرهایش به ایران، یكی از دوستانش را با خودش آورده بود. جالب است كه آن دوستش هم پسر سلطان شراب ایتالیا بود كه بعد از مدتی او هم اسلام آورد و مسلمان شد و فرزند بزرگترین تولید كننده و صادركننده شراب ایتالیا از طریق آنیلی مسلمان شد. او هنوز زنده است ولی منزوی است و در آپارتمانی در شهر رم زندگی میكند. ادواردو با اینكه به دلیل موقعیت مالی و سیاسی خانوده اش با بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی جهان ملاقات كرده بود، اما در ملاقات با حضرت امام(ره) به شدت شیفته سادگی ، عظمت و معنویت ایشان شده بود. این ارتباط عملاً مسیر زندگی ادواردو را عوض كرد. ایگورمن خبرنگار روزنامه لاستامپا ایتالیا می گوید: وقتی ادواردو از ملاقاتش با حضرت امام و تحت تاثیر قرار گرفتنش صحبت می كرد، من احساس كردم كه امام او را سحر كرده است.ادواردو همچنین یك ماه قبل از شهادتش قصد داشت به ایران بیاید، ولی والدین او برای ممانعت از این سفر، گذرنامه اش را پنهان كرده بودند.دكتر قدیری ذكر می كند كه برای خانواده آنیلی خیلی سخت بود كه در كشور ایتالیا كه مركز مسیحیت كاتولیك است بگویند كه پسر سناتور آنیلی به اسلام رو آورده است . بنابر این ادواردو را به شدت تحت فشار قرار دادند تا از اسلام دست بردارد.تحریم و تهدیدش كردند كه از ارث محروم خواهد شد و حتی از ارث محرومش كردند، ولی او دست از اسلام بر نداشت و این خود به تنهایی میتواند احتمال خودكشی او را منتفی كند، چون او كه برای حفظ دینش حاضر به گذشت از میلیارها دلار ثروت شده بود، چگونه ممكن بود با این اعتقاد راسخ به اسلام، دست به خودكشی بزند كه در اسلام حرام است؟ "حسین عبداللهی از دوستان صمیمی ادواردو می گوید: چندین بار كه دوستانش می خواستند بروند خانه ادواردو -كه روی تپه بود - مجبور بودند تاكسی بگیرند من پول تاكسی آنها را می دادم, ببینید چقدر تحت فشار بود، یعنی یك آنیلی پول تاكسی نداشت؟؟؟ و حرف آخر متن زیر قسمت پایانی نامهای است كه دواردو مهدی آنیلی در تاریخ 3 می 1980 نوشته است. امیدوارم الله شما را هدایت كند. امیدوارم او شما را حفظ كند، لطفاً محتاط باشید؛ زیرا من امروز احساس قویای نسبت به شما دارم. امیدوارم الله همیشه با ما باشد.
من هم مثل خيلي ها ادواردو را قبل از پخش از صدا و سيما ديده بودم. به نظرم مي آمد كه كار اشكالاتي دارد، اما در مجموع چون پخش سراسري نداشت چندان لزومي به نقد و بررسي آن نمي ديدم. وقتي ادواردو به دفعات از صدا و سيما پخش شد، تصميم گرفتم نقدم را بنويسم، اما به پيشنهاد سردبير هفته نامه نقد را به يك نقد و گفت وگو تبديل كردم تا سياوش سرمدي، كارگردان جوان ادواردو، هم فرصتي داشته باشد براي دفاع و حتي اعتراض. در نهايت ما حرف هايمان را زديم و تصميم را به عهده ي خوانندگان گذاشتيم.
سر و كله ي ادواردو از چه زماني پيدا شد؟
3 سال پيش در روزنامه ي دوران امروز (البته آن زمان هنوز توقيف نشده بود) خبري ديدم مبني بر اينكه پسر يك سرمايه دار ايتاليايي خودكشي كرده است. آن روزنامه نوشته بود كه اين آدم به ثروت كلان پدرش بي توجه بوده و عليه سرمايه داري شوريده. از اين شخصيت خيلي خوشم آمد. آن زمان مرحوم سيد ابراهيم اصغرزاده سريال خاك سرخ را تدوين مي كرد. اين خبر را به سيد نشان دادم، استقبال كرد و گفت بايد تحقيقات كنيم. سه چهار روز بعد روزنامه ي كيهان بيانيه ي انجمن اسلامي دانشجويان مقيم ايتاليا را چاپ كرد كه ادعا كرده بود ادواردو آنييّلي، مسلمان شيعه بوده. پيش امام هم رفته بوده و در نهايت توسط صهيونيستها به شهادت رسيده است. خودش هم حدس مي زده يك چنين بلايي سرش بياورند. سيد بعد از اين خبر گفت چون موضوع سياسي است من آن را كار نمي كنم. اما من خواستم كه ادامه دهم سيد چون با بچه هاي روايت فتح آشنا بود، با آنها صحبت كرد، اما بعد گفت كه آنها موافق نيستند. (البته خودم حدس مي زدم، چون فكر مي كنم روايت فتح الان به يك محيط بسته تبديل شده كه امكانات را بين خودشان تقسيم مي كنند. بگذريم...). با آقاي كاسه ساز صحبت كردم، ايشان موافقت كرد و هزينه ي تحقيقات را هم از جيب اش داد. از اينترنت تمام مطالبي كه درباره ي ادواردو وجود داشت، گرفتيم و ترجمه كرديم. آن موقع 10 روز از مرگ او مي گذشت. با يكي از آشنايان كه در انجمن اسلامي دانشجويان مقيم ايتاليا بود، تماس گرفتم. اظهار بي اطلاعي كرد و گفت برويد سراغ آقاي قديري كه با ادواردو دوست بوده.
به ايشان وصل شديم و تحقيقاتمان را شروع كرديم. طرح كه آماده شد هم به شبكه سحر ارائه داديم، هم به موسسه ي تنظيم و نشر آثار امام(ره) تمام مراحل ارائه ي طرح، تصويب، بودجه و... يك سال و چهار ماه طول كشيد. يك سال و چهار ماه بعد رفتيم ايتاليا.
قبل از اينكه وارد بحث محتوايي فيلم بشويم، بهتر است راجع به كيفيت ساخت صحبت كنيم. من اصولاً با اين فيلم از چند جهت مخالفم كه يكي ساختار آن است، به نظر خود شما، فيلم در چه سطح كيفي قرار دارد؟
از لحاظ فنّي، فيلم بسيار ضعيف است، چون با حداقل امكانات كار كرديم. فيلم ناقص است، برنامه ريزي ما 45 روز تصويربرداري بود ولي 20 روز بيشتر نشد، چون بعد از 20 روز از ايتاليا اخراج شديم. يا مثلاً فكر مي كرديم مي توانيم از تصاوير آرشيوي با كيفيت استفاده كنيم، ولي مجبور شديم به يك نفر در ايتاليا رشوه بدهيم تا فيلم را برايمان تهيه كند. اما وقتي ما را اخراج كردند و او فيلم ها را برايمان فرستاد، ديديم كه كيفيت آنها خيلي پايين است ولي ديگر كاري نمي توانستيم بكنيم.
ما تصور مي كرديم وقتي وارد ايتاليا مي شويم، مورد حمايت قرار مي گيريم. در اروپا، يك گروه خارجي هر كاري بخواهد بكند، بايد از طرف سفارت كشورش حمايت شود؛ اگر شما يك برگ از يك روزنامه احتياج داشته باشيد، بايد از طرف سفارت نامه بزنند به آن روزنامه سفير يك كشور حافظ منافع تمام هموطنانش در سرزمين غربت است، ولي سفارت و رايزني، ما را بايكوت كردند.
چرا؟
مي گفتند نبايد اين فيلم ساخته شود. من به آقاي بروجردي ـ سفير ايران در واتيكان - گفتم شما بياييد در ساخت فيلم شركت كنيد، بعداً در مورد پخش به عنوان شريك نظر بدهيد. هر فيلمي كه ساخته مي شود، قرار نيست پخش شود. احياناً اگر روابط ما با ايتاليا به هم خورد، آن موقع اگر خواستيم، پخش مي كنيم گفت نه، من هم گفتم: من اين فيلم را ميسازم، چه شما حمايت كنيد چه نكنيد!.
طبيعتاً در اين شرايط دست آدم خيلي بسته است؛ مي خواهي با فلان روزنامه نگار مصاحبه كني، نمي تواني، مي خواهي از آرشيو استفاده كني، نمي تواني. خدا نكند نيروهاي امنيتي هم گير بدهند.
اگر يك گروه فيلم سازي، داخل همين شهر تهران، بدون مجوز سه پايه و دوربين بكارد و شروع كند به تصويربرداري، در عرض چند دقيقه پليس از راه مي رسد و كاسه و كوزه شان را جمع مي كند. ابتداي فيلم نريشن است كه مي گويد: عوامل تهيه ي فيلم در ايتاليا بازداشت شدند و....
آيا شما توقع داشتيد در مقابل كار غير قانوني اي كه انجام داديد، دولت ايتاليا لبخند مي زد؟
اولاً، ويزاي ما، ويزاي فيلمبرداري بود. كارت بين المللي صدا و سيما هم داشتيم. ثانياً، ما را موقع تصويربرداري دستگير نكردند، داشتيم توي خيابان قدم مي زديم، آمدند گفتند «شما همان هايي هستيد كه ديروز با يك ماشين سفيد از اينجا عبور كردند؟»
گفتيم: بله، سوارمان كردند و بردند، تا غروب بازداشت بوديم و بازجويي مي شديم. بعد رفتيم هتل كه وسايل را بازرسي كنندــ البته من نوارها را قبلاً به يك بنده ي خدا داده بودم- هر قدر گشتند چيزي پيدا نكردند. بعد گفتند ويزاي شما اشكال دارد.
پس بيچاره ها سندي را كه لازم داشتند، پيدا نكردند. اگر يك گروه خارجي بيايد ايران براي تصويربرداري، علاوه براينكه بايد از وزارت ارشاد مجوز بگيرد، يك نفر نماينده هم به عنوان همراه، از آنها مراقبت مي كند.
نه، اصلاً اينطور نيست. همين خانم كريستين امانپور، آخرين باري كه به ايران آمد و بعد از آن ظاهراً ممنوع الورود شد، به شيوه ي كاملاً مخفيانه رفته بود از يك پارتي تصوير گرفته بود و خيلي محرمانه سراغ دخترها و پسرها رفته بود. ضمناً اگر يك خبرنگار خارجي بيايد ايران، مسئولين ما سرو دست مي شكنند كه با او مصاحبه كند، ولي در اروپا كاملاً موضوع برعكس است. تازه سوژه اي كه ما انتخاب كرديم، سوژه اي نبود كه اگر سراغ دولت ايتاليا مي رفتيم، اجازه ي تصويربرداري بدهند. يك آدم از نظر معنوي به حضرت امام(ره) وابسته است، اين آدم را مي كشند و بدون كالبدشكافي، خاكش مي كنند. حتي وقتي يكي از دوستانش اعتراض مي كند به نظام قضايي ايتاليا و شكايتي عليه قاضي پرونده مي نويسد، اعلام مي كنند پرونده مختومه است، خلاصه خون يك نفر پايمال شده است. وقتي سفارت ايران با ما راه نمي آمد، مي خواستي دولت ايتاليا همكاري كند؟
در فيلم يك تناقض وجود دارد؛ در فيلم اشاره مي شود كه او ادواردو از ثروت پدرش چشم پوشي كرده، اما از آن طرف، او در رابطه با رياست فيات اعتراض داشته كه اين يك تناقض است. در عين حال مي بينيم براي رياست فيات يك خانواده تصميم مي گيرد، نه يك نفر كه مثلاً پدر ادواردو باشد. ظاهراً قرار نبوده كه ثروت برسد، چون پول فقط مال پدرش نبوده است.
ببينيد، فيات يك مديريت دارد، يك مالكيت، مالك اصلي شركت، پدر ادواردو است. فيات يك شركت سهامي است و هر آدمي مي تواند سهام بخرد و با توجه به همين سهام در مجمع عمومي كارخانه صحبت كند. پدر او زماني مديريت شركت را هم به عهده داشته، اما در يك دوره به علّت سرطان پروستات اداره ي كارخانه را به افراد خانواده مي سپارد. اين مديريت مخصوص فيات و چند شركت تابع آن است، در حالي كه ثروت جيوواني آنييلي خيلي فراتر از اين چند كارخانه است.
يك پدر حق دارد پسرش را به هر دليل از ارث محروم كند، حق ندارد؟
چرا.. حق دارد...
پس چرا شما در فيلم، اين انتقال مديريت را غير قانوني تلقي كرده ايد؟
اصلاً واژه ي غيرقانوني در فيلم نيامده، علاوه بر اين مرگ ادواردو نشان مي دهد كه پدرش قصد نداشته او را از ارث محروم كند. اساساً قضيه ي فيلم هم همين است. پدري مثل جيوواني آنييلي كه پايش لب گور است، پسري مثل ادواردو دارد و نمي خواهد او را از ارث محروم كند. در اين گير و دار، يك جمع يهودي كه وارد اين خانواده شده، قبل از اينكه پدر بميرد، سر پسر را زير آب مي كنند كه ثروت به خودشان برسد.
بگذريم كه جواب سوال قبل را هنوز نداده ايد، اما در مورد آن سندي كه در فيلم نيامده ولي حرفاش هست، توضيح بدهيد. اگر اين آدم نمي خواسته كسي بفهمد كه مسلمان شده، چرا سند گرفته؟ ضمناً به سندي كه وجود ندارد، چه استنادي مي شود كرد؟
يك روال عادي در سفارتخانه هاي ما هست كه در بين اهل سنت هم هست كه اگر كسي مسلمان شود يك گواهي را امضا مي كند كه احياناً پس از مرگ او را در قبرستان مسلمانان دفن كنند، يا براي ازدواج و... بعد اين سند را روزنامه ها كه قرار نبود چاپ كنند، مسلمان شدن ادواردو از خانواده اش پنهان نبوده...
ولي در فيلم اشاراتي شده كه خانواده اش حدس مي زدند كه مسلمان شده...
نه، اصلاً اين طور نيست. به هيچ وجه ماجراي تشرف او به اسلام از پدر و مادر و ديگر اعضاي خانواده اش پنهان نبوده. آن سند انتشار عمومي در سطح رسانه ها نداشته، ولي به درد مي خورده، مثلاً ادواردو يك بار براي آمدن به ايران، آن سند را برده به كنسولگري ما در ميلان و ويزاي ايران را گرفته است. نسخه ي اصلي سند دست خودش بوده رونوشت اش هم در سفارت. هر 2 سال يك بار تمام مدارك براي بايگاني از سفارتخانه ها به وزارت خارجه ارسال مي شوند. اما وقتي به وزارت خارجه مراجعه كرديم، چون اينكه تلاشي براي يافتنش بكنند، گفتند مفقود شده است.
مسلمان شدن ادواردو چه تأثيري در عملكردهاي او داشته؟ و اساساً براي تبليغ اسلام فعاليتي هم داشته؟
اعتقادات او كاملاً فردي و دروني بوده، البته نه اينكه هيچ فعاليتي نكرده؛ به عنوان مثال يك ناشر آمريكايي قصد داشته كتاب آيات شيطاني را به ايتاليايي ترجمه و چاپ كند، او هم رفته سراغ ناشر و سعي كرده منصرف اش كند. همچنين به ملاقات مشاور امنيت ملي آمريكا رفته بوده و از فشارهايي كه به ايران وارد ميكردند، انتقاد كرده بوده است. يك بار هم به طور ناشناس براي دانشجويان ايراني كه به علّت تظاهرات و درگيري با منافقين دستگير شده بودند، وكيل مي گيرد و تا مدتي دانشجويان فكر ميكردند سفارت ليبي برايشان وكيل گرفته (آنها هم مي دانستند سفارت ايران از اين بخارها ندارد!)، ولي بعداً مي فهمند كار ادواردو بوده است.
وقتي اولين بار فيلم را ديدم، بي اختيار به ياد شايعاتي كه در مورد فاطيما شنيده بودم، افتادم.
اين مشكل را ما هم هنگام توليد داشتيم، يكي از دلايل عدم حمايت سفارت ايران از ما همين بود. سفير ايران در واتيكان (آقاي بروجردي) مي گفت هنوز ديپلمات هاي اينجا به ما خرده مي گيرند. از آن ماجرا خاطره ي تلخي براي اينها مانده بود. البته من خودم فيلمي را كه آقاي حاتمي كيا ساخته بود، ديده ام. آقاي حاتمي كيا رو به دوربين مي گويد: «اين فاطيما، حضرت فاطمه(س) نيست»، ولي تهيه كننده فيلم احتمالاً بر مبناي تحقيقات ديگري و با همان تصاوير فيلم را براي پخش به تلويزيون داد. فيلم ادواردو هيچ ربطي به فاطيما ندارد. آن يك روايتي از معجزه بود و اين يك اتفاق واقعي بر اساس مدارك و شواهد است.
بعد از پخش فيلمنامه اي در مطبوعات منتشر شد كه نشان مي داد كه وزارت خارجه با پخش اين فيلم مخالف بوده، نظر شما چيست؟
موضوع پخش يا عدم پخش فيلم به من به عنوان سازنده اثر هيچ ربطي ندارد. مالكيت فيلم با تلويزيون است و آنها براي پخشش تصميم مي گيرند. اما دوست دارم به نكتهاي اشاره كنم و آنها عدم وجود تعامل و ارتباط صحيح ميان مستندسازان و وزارت خارجه است. اين دوستان برخوردشان در مراحل توليد چنين فيلم هايي كاملاً سلبي است و نمي دانند كه همان طور كه يك فيلم مي تواند روابط را به هم بزند مي تواند در فرصتي مناسب عامل عزت كشور شود، به شرطي كه مسئول سياست خارجه در كنار فيلمسازان به عنوان همفكر و كمك كننده باشد. اين آقايان هميشه از موضع بالا برخورد مي كنند و دلشان نمي خواهد وارد اين مسائل بشوند. اين هم نتيجه اش مي شود كه يك زماني دخالت مي كنند كه ديگر دير شده.
اروپايي ها هميشه اين ارتباط صحيح ميان فيلمسازان و سياستمدارانشان وجود دارد و همانطور كه مي دانيد شبكه BBC زير مجموعه وزارت امور خارجه انگليس است.
فكر كنم حرف هاي زيادي هنوز باقي مانده است. من چيزي نمي گويم تا شما هرچه دوست داريد بفرماييد.
موضع صهيونيسم در ايران درست تبيين نشده است. جوانان ما چيزي از آن نمي دانند و در نهايت اين كه همه ي حرفها و نظرها در اين زمينه با نوعي شعارزدگي همراه است. بايد براي رفع اين مشكل كاري كرد و ما مي خواستيم ادواردو قدمي در اين زمينه باشد. حرف هاي بيشتر هم بماند براي مصاحبه اي ديگر!
نکاتی از اظهارات دکتر دقدیری ابیانه در مورد ادواردو مندرج در ماهنامه سوره حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را ذیلا ملاحظه می فرمایید:
اموال آنیلی ها
1- ادواردو در سال 1333 متولد شد خانوادهِ آنيلي يك قرن پيش كارخانهِ ماشين سازي فيات را بنيانگذاري كرده بود. و الان كارخانجات متعددي را دارند از جمله كارخانهِ ماشين سازي <فراري> كارخانجات هلي كوپتر سازي، بانك، بيمه، شركتهاي مقاطعه كاري ساختماني، شركت مُد، باشگاه نويتوس و روزنامهِ لاستامپا بخشي از ثروت خانوادهِ آنيلي - نه فقط پدر ادوارد <جياني آنيلي> - به شمار ميرود.
اين خانواده سالانه درآمدي بالغ بر 60 ميليارد دلار دارد، يعني تقريباً سه برابر اوج درآمد نفتي ايران در يك سال.
اسلام آوردن ادواردو
2 - ادواردو متولد نيويورك است، زماني كه در آمريكا مشغول تحصيل بود در20 سالگي (يعني 4 سال قبل از انقلاب) وقتي قرآن را در ميان كتابهاي كتابخانه ميبيند، كنجكاو ميشود و آن را باز ميكند و شروع ميكند به خواندن و در اين مورد ميگفت من احساس كردم اين كلمات، كلمات انساني و بشري نيست و كلمات حق و نوراني است هر چه بيشتر ميخواندم به اين مسأله بيشتر پي ميبردم> در همان زمان به اسلام ايمان ميآورد و نام هشام عزيز را براي خود انتخاب ميكند.
نحوه آشنایی با ادواردو
3 - بعد از يك ميزگرد مطبوعاتي كه برگزار كرديم - به عنوان رايزن مطبوعاتي سفارت ايران - يك روز يكشنبه در حالي كه من در رزيداش (اقامتگاه) سفارت بودم، دربان سفارت گفت كه يك جوان ايتاليايي آمده و ميخواهد شما را ببيند من هم گفتم اگر ميشود به او بگوييد فردا براي ملاقات بيايند ولي بعد از لحظاتي دربان سفارت دوباره زنگ زد كه اين جوان ميگويد خدا هر در بستهاي را ميگشايد.
من هم گفته در را باز كنند و خودم هم رفته به استقبالاش. جوان قد بلند لاغري بود كه با يك موتور گازي كهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنيلي معرفي كرد.
من بدون اينكه انتظار جواب مثبتي از او داشته باشم از او پرسيدم كه شما با خانوادهِ آنيلي معروف نسبتي داريد و او گفت كه من پسرش هستم.
مادر یهودی ادواردو
4 - مادر ادورادو آنيلي يك پرنسس يهودي بود. شوهر اول خواهر او هم يهودي بود. به تبع آن فرزنداني كه خواهرش از شوهر اولش داشت نيز يهودي بودند.
ملاک ارزش افراد در غرب
5 - در قسمتي از يك مصاحبه كه با روزنامهِ <ايل مانيفستو> داشت ميگويد: متأسفانه در جوامع غربي ميزان ارزش افراد به اندازهِ موجودي حساب بانكيشان است.
6 - ادواردو در ملاقاتهايي كه با من داشت اشاره ميكرد كه صهيونيستها من را خواهند كشت و نخواهند گذاشت كه اين ثروت به يك مسلمان برسد. البته او ترك دنيا و ثروت نكرده بود، بلكه منتظر بود ثروتي كه به دستش ميرسد را در راه گسترش اسلام خرج كند. اين طور عنوان ميكرد كه شايد اسلام آوردن او عنايت خدا بوده تا گسترش اسلام در اروپا به دست او صورت گيرد.
مسلمان شدن دوست ادواردو
7 - ادواردو همواره به دنبال اين بود كه دوستان و بستگانش را با اسلام آشنا كند در يكي از سفرهايش به ايران يكي از دوستانش را با خودش آورده بود و به من گفت كه او را تا مرز اسلام آوردهام، جالب است كه آن دوستش هم پسر سلطان شراب ايتاليا بود كه بعد از بحث هايي او هم اسلام آورد و مسلمان شد يعني اينكه فرزند بزرگترين توليد كننده و صادر كنندهِ شراب ايتاليا از طريق ادواردو مسلمان شد. الان او هم زنده است و در ايتاليا منزوي است و در يك آپارتمان در شهر رم زندگي ميكند.
تلاش ادواردو به نفع فلسطینی ها
8 - ادواردو نسبت به مسايل جهان اسلام هم بسيار حساس بود، مثلاً وقتي ميديد كه مسلمانان در فلسطين آن طور كشته ميشوند ميگفت <من تكليفم چيست؟ من نميتوانم همين طور بنشينم و نگاه كنم. مرتب اين طرف و آن طرف زنگ ميزد، و تماس ميگرفت، گاهي ميگفتم كه تماسهاي تو خطرناك است براي اينكه اگر قرار باشد تو را به شهادت برسانند در اين كار تسريع خواهند كرد.
اقدام علیه کتاب سلمان رشدی
9 - زماني در ايتاليا يك مؤسسهِ انتشاراتي تصميم گرفت كتاب سلمان رشدي را به ايتاليايي چاپ و منتشر كند او وقت ملاقات ميگيرد و به ديدن ناشر ميرود و از او ميخواهد كه اين كتاب را منتشر نكند، ناشر بعد از صحبتهاي او خيلي متعجب ميشود.
ملاقات در کاخ سفید برای جنگ ایران و عراق
10 - در زمان جنگ ايران و عراق زماني كه عراق از سلاحهاي شيميايي استفاده ميكرد و اين كار به جماعت آمريكا انجام ميشد رفته بود و با يكي از مقامات عالي رتبهِ آمريكا در كاخ سفيد ملاقات كرده بود من الان اسم آن فرد را به خاطر ندارم، حالا يا مشاور امنيت ملي آمريكا بود يا وزير دفاع، به او گفته بود كه شما چرا با ايران دشمني ميكنيد و از عراق حمايت ميكنيد و از جنايات صدام گفته بود. آن مقام آمريكايي به ديوار روبرويش اشاره كرده بود، ميگفت: ديدم يك عكس از امام خميني را روي ديوار به صورت سيل در آورده و نصب كرده بود.
خدا قوی تر از تکنولوژی
11 - يك بار در آمريكا به بازديد يك كارخانهِ هلي كوپتر سازي رفته بود و مقامات كارخانه و ژنرالهاي ارتش آمريكا توضيح ميدادند، در بازديد به يك هلي كوپتر ميرسند كه در موردش ميگويند اين هلي كوپتر همهِ تكنولوژي برتر جهان در آن جمع است و پيشرفتهتر از آن ساخته نشده و در توضيح همه ميگويند كه از همان هلي كوپترهايي است كه در جريان طبس به كار رفته است. ادواردو ميگويد در طبس كه اين هلي كوپترهاي آمريكايي شكست خوردند و آن ژنرال آمريكايي هم در پاسخش ميگويد خداي آنها از هلي كوپترهاي ما قويتر بود. بعد او براي يكي از دوستان ما گفته بود كه با تمام سختيها و مصائبي كه به من وارد ميشود هر از چند گاهي چنين جمله هايي من را سر حال ميآورد.
بستری اجباری در تیمارستان
12 - ادواردو به خاطر اسلام آوردنش از طرف خانوادهاش بسيار تحت فشار بود به او ميگفتند تو ديوانه شدهاي و او را ميبرند و در يك تیمارستان در بين ايتاليا و سوييس بستري ميكنند. خودش ميگفت كه پزشكهاي آن مركز هم همه صهيونيست بودند و از اين بابت خيلي نگران بود. در آن جا هم به شدت تحت فشار بود. آنجا ميبستندش و او فرار ميكند، از آن جا ميآيد ايران و مدتي در ايران ميماند.
بوسه امام بر پیشانی ادواردو
13 - در يكي از سفرهايي كه به ايران آمده بود، با امام هم ديداري داشت به من گفت كه امام در آن ديدار پيشاني او را بوسيده و من با تعجب رو به دوستم [كه در آن مراسم بوده] كردم و او هم تأييد كرد و گفت بله!
تعارف نامزد دوستان به ادواردو!
14 - ادواردو ميگفت: كارخانه فيات هزينهِ گزافي خرج تبليغات ميكند تا اين نوع ماشين داشتن را به عنوان يك ارزش مطرح كند. او اين نوع تبليغات را به عنوان يك ضد ارزش مطرح ميكرد يا مثلاً ميگفت بسياري از افراد براي اينكه به من نزديك شوند و به من ابراز دوستي كنند ميآمدند و مثلاً ميگفتند اگر نامزد ما را ميپسندي مشكلي نيست با او باشي.
عزم تحصیل در حوزه علمیه قم
15 - در اين اواخر تصميم داشت به ايران بيايد و در حوزهِ علميه تحصيل كند، خيلي به قرآن علاقه داشت و دوست ايشان آقاي اسحاق عبدالهي هم ميگفت كه خيلي شبها با نور شمع مينشست و قرآن ميخواند.
دعای ادواردو در حرم مطهر امام رضا (ع)
16 - براي اولين بار كه به مشهد رفته بود به او گفتم كه چون اولين بار است كه به زيارت ميروي هر آرزويي داشته باشي برآورده ميشود. وقتي برگشت از او پرسيدم كه از امام رضا چه خواستي گفت از او خواستم كه قلب پدرم را نسبت به من مهربان كند گفتم ديگر چه خواستي؟ گفت هيچي! گفتم چرا؟ گفت: چون سرش خيلي شلوغ بود، خيليها بودند كه از او چيزهايي ميخواستند.
آزاد کردن مسلمانان از زندان ایتالیا
17 - يكي از بچههاي انجمن اسلامي دانشجويان ايتاليا تعريف ميكرد كه در آن شرايطي كه منافقين در ايتاليا فعاليت داشتند، ما درگيري هايي با آنها پيدا كرديم و پليس هم ما را دستگير كرد ولي بعد از چند وقت وكيلي آمد و مارا آزاد كرد، بعد ما فهميديم كه آن وكيل را ادواردو فرستاده بود. به هر حال هر كاري كه از دستش بر ميآمد براي حمايت از انقلاب و اسلام انجام ميداد.
برنامه تلویزیونی ادواردو در مورد ایران
18 - يك زماني بود كه در ايتاليا تبليغات سنگيني عليه ايران و انقلاب اسلامي بود، او با شبكه 1 تلويزيون ايتاليا صحبت كرد و با يك تيم تلويزيوني عازم كشورهاي اسلامي شد. راجع به اسلام تحقيق كردند. خودش هم در را‡س آن گروه به سفر رفت و فيلم مستندي در اين باره ساخته شد. و از شبكه 1 ايتاليا هم پخش شد و بعد از آن او و يك خبرنگار در يك ميزگرد راجع به همان قضيه شركت كردند.
متأسفانه اين فيلم به دست ما نرسيد چون گفتند همهِ فيلمهاي مربوط به او را خانوادهاش يك جا با اصل فيلمها خريدهاند.
تلاش برای قطع رابطه ادواردو با دوستان
19 - خانوادهاش به شدت دنبال اين بودند كه هر رابطهاي كه بين او و جهان اسلام است قطع بكنند مثلاً به يكي از بچههاي مسلمان كه با او دوستي داشت پيشنهاد كرده بودند كه ما به تو ماهيانه 5000 دلار ميدهيم، ماشين هم در اختيارت ميگذاريم كار هم اگر بخواهي به تو ميدهيم به شرط قطع رابطه با ادواردو و او نپذيرفته بود و بعد از آن فشارها شروع شد؛ روزي نبود كه پليس به خانهاش وارد نشود، اين فشارها بود تا اين رابطه قطع شود.
خيلي از دوستان ايتاليايياش را كه با او رابطه داشتند خريدند و رابطهشان را قطع كردند، تا از طريق اين فشارها و منزوي كردن او موجب تغيير روشاش شوند مثلاً در مورد همين آقاي حسين عبدالهي كه ادواردو هر روز او را ميديد، پدر ادواردو به او گفته بود تو دوستي با پسر <راكفلر> را رها كردي رفتي با اين عبدالهي دوست شدي خاك بر سرت!
توضيح سياوش سرمدي كارگردان فيلم ادواردو در مورد اين نامه در مصاحبه با هفته نامه مهر
بعد از پخش فيلم ادواردو از شبكه ي سراسري، چند نفري در تماس با من خواستار اطلاعات بيشتري از ادواردو شدند. براي همين هم تصميم گرفتم بخشي از يادداشت هاي ادواردو را كه در مرحله ي تحقيقات جمع آوري كرده بودم، منتشر كنم. البته اكثر اين يادداشت ها متعلق به مسايل داخلي فيات و يوونتوس است و طبيعتاً جذابيتي ندارند، اما چندتايي هم در مورد موضوعات ديگر است و قابليت انتشار دارند.
يكي از اين يادداشت ها، نامه ايست كه ادواردو به پائولوميه لي (Paolo mieli) ، سردبير روزنامه ي لاستامپا، نوشته و در آن نسبت به برخورد دوگانه ي مسئولين روزنامه با خودش به شدت اعتراض كرده است. جالب است بدانيد روزنامه ي لاستامپا مهمترين رسانه ي زيرمجموعه ي رسانه ي زيرمجموعه فيات است و اعتراض ادواردو به مسئولين روزنامه، در حقيقت اعتراض به رفتار اداره كنندگان فيات و پدرش به عنوان مالك اين مجموعه است.
دلايلي كه باعث شد اين نامه را انتخاب كنم، يكي تاكيد برفشارهايي است كه از سوي پدر و ساير افراد خانواده به او وارد مي شده و ديگري لحن به شدت مودبانه ي ادواردو در نامه. در متن نامه با اين كه اعتراض اش را بيان كرده و احتمالاً از اين رفتار آنها بسيار ناراحت بوده، ولي ذره اي توهين وجود ندارد. در حقيقت، او با اين طرز خطاب مخاطباش را به جاي جبهه گيري و تلاش براي پاسخ دادن، شرمنده مي كند.
اگر صحبت هاي مسعود بهنود را در فيلم «مرتضي و ما» به خاطر بياوريد و با لحن ادواردو در اين نامه مقايسه كنيد، متوجه مي شويد كه اين خصوصيت بين ادواردو و سيدمرتضي آويني مشترك بوده. باز اگر يادداشت هاي بزرگاني چون چمران، مطهري و امام موسي صدر را هم خوانده باشيد، مي فهميد كه همگي در اين خصلت مشترك هستند بتوان به پيروي از اساتيد اخلاق گفت كه هر كس به فضيلتي نائل شود و پرتوي از حقيقت بر وجودش تابيده باشد، به لطف الهي به گوهر ادب و تواضع آراسته مي شود. راستاش را بخواهيد، دوست ندارم نتيجه گيري كنم كه هر كس ادب ندارد پس فاقد فضيلت و بزرگيست، چون نمي دانم تكليف به ظاهر متدينيني كه با پيشاني پينه بسته از فرط عبادت، فاقد ادب هستند و در نشريات و تريبونهاي تحت اختيارشان منتقدينشان را با ركيك ترين عبارات مورد خطاب قرار مي دهند، چيست؟ اما جمله اي از رسول گرامي اسلام را يادآوري مي كنم كه فرموده: «هر كه ادب ندارد، دين ندارد.»
سردبير محترم، آقاي «پائولوميه لي»
مايلم از شما و روزنامه ي شما به دليل اخبار دقيق و كاملي كه از تصادف خواهرم منتشر كرديد، سپاسگزاري كنم. وقتي با خانه تماس گرفتم، مسئول محترم پاسخگويي تلفن، براي اين كه باعث ترس و وحشت من نشود، توضيح داد براي خواهرم تصادف مختصري در جمهوري روسيه رخ داده. ديروز بود كه يكي از دوستانم به نقل از روزنامه ي شما مرا از وخامت اوضاع مطلع كرد. بنابراين از شما به دليل اين كه اين اخبار را، هر چند به طور غيرمستقيم، به من داديد، سپاسگزارم.
سردبير محترم، در اين جا نكته اي را خاطرنشان كنم. يا كسي چيزي را مي داند و سكوت مي كند و با اين كار باعث ناراحتي و نگراني مي شود كه كار درستي نيست و يا اين كه آن را بيان مي كند.
مدتها پيش من با موتورسيكلت تصادفي كردم كه زياد هم جزئي نبود و باعث بستري شدنم